پوشش و هویت مد یکی از نیازهای اصلی و روانی انسان است که نمودهای متفاوتی دارد. این مقوله در همه جنبه های زندگی قابل بررسی است. سبک زندگی اسلامی، اگر در سالهای گذشته به عنوان مسئلهای ارزشی و اجتماعی مطرح بود، امروز تبدیل به یک مسئله هویتی میشد که همچون پرچمی نشاندهنده باورها، ارزشها و پایگاه فکری و فرهنگی فرد بود. از این حیث پرداخت به مسئله پوشش با رویکرد هویتی و بررسی موانع پیشروی ترویج مد و پوشش اسلامی در فضای پیش آمده از مهمترین مسائلی مینماید که باید در گام دوم انقلاب توجه مان را بدان معطوف داریم. از همین حیث در گفتوگوی شکل گرفته با دکتر حسین مهربانیفر، فارغالتحصیل دکترای ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم (ع) با رویکرد هویتی به مسئله «مد و پوشش در سبک زندگی ایرانی- اسلامی» پرداختهایم. ایشان که پژوهشهای بسیاری در این حوزه بر اساس مصاحبههای متعدد با طراحان، توزیعکنندگان و مصرفکنندگان مد و لباس انجام داده است به خوبی چرخه مد و لباس را میشناسد و با مشکلات آن آشناست. هرچند همان ابتدا تکلیفش را معلوم کرد و گفت مد و لباس اسلامی- ایرانی را تنها مسامحتاً به کار میبرد و ممکن است اگر وقتی برای گفتوگوی بیشتر بیابیم به این نتیجه برسیم که واژه مد به سبک زندگی اسلامی- ایرانی نمیچسبد، اما معتقد است برای ساخت جامعه باید قوانین موجود را درک و بر اساس آنها برنامهریزی کرد. مقالات وی نشان میدهد بر اساس همین نگاه چرخه مد و لباس (از تولیدکننده تا مصرفکننده) را به خوبی شناخته است و مشکلات آن را میداند. آنچه در ادامه آمده، مشروح این گفتگو است. جناب دکتر! آنچه در مقالات شما برجسته است، نگاه به پوشش به عنوان یک مسئله هویتی است. شما صراحتاً در مقالاتتان آوردهاید که پوشش پنجرهای گشوده بر هویت، طبقه و تغییر اجتماعی و بازتاب معنای نمادین و ایدهآلهای اجتماعی است. چرا پرداخت به پوشش از این منظر مهم شده است؟ وقتی فردی برای اولین بار وارد شهری میشود، دو چیز برای او قابل توجه است؛ یکی معماری و بناها و دیگری سبک رفتار مردم آن شهر که یکی از بارزترین جلوههایش پوشش و آرایش است. در واقع پوشش و آرایش بدن همچون معماری حکایتگر ارزشها و باورهای جامعه است. پوشش یک رسانه است، اینکه فرد به چه منبع هویتی و چه گروههایی متصل است یا از چه منابعی برای ترکیب آرایش بدنش الهام میگیرد پیامهای آشکار پوشش است. به همین دلیل پرداخت به پوشش از منظر هویتی اهمیت دارد. بسیاری از افراد نسبت به این مسئله آگاه نیستند و طبق فشارها و جو اجتماعی که در بسیاری اوقات ناخودآگاه است، نوع پوشش خود را انتخاب میکنند. برخیها در نقد نظر شما میگویند مد یک امر شخصی و بر اساس ذائقه افراد است و اتصال آن به هویت جمعی را اشتباه میدانند. ذائقه را چه کسی میسازد؟ بخشی از این ذائقه را باورها و ارزشهایی که فرد در فرآیند جامعهپذیری کسب کرده، شکل داده است و در دنیای امروز با توجه به اینکه منابع هویتبخش سنتی ضعیف و حضور در گروههای خویشاوندی به ویژه خانواده کمرنگ شده است، منابع رقیب مدرن مثل رسانهها و گروههای همسال جایگاه یافتهاند و نقش بیشتری را در اجتماعی شدن فرد ایفا میکنند. خانوادههای امروز، هستهای منفرد شده و ممکن است زمانی بگذرد و اصلاً فرد شبکه خویشاوندی خویش را نبیند، اما در خانواده گسترده شاهدیم که پدربزرگها و مادربزرگها دائماً با اعضای خانواده ارتباط دارند و حتی ساختار محله و مسجد به گونهای است که کنترل اجتماعی وجود دارد و فرد در صورت تمایل هم از پوشش نابهنجار پرهیز میکند و به خودش اجازه نمیدهد پوشش کامل و مناسب را رعایت نکند. اینها مرتب برای فرد هویت ایجاد و از او انسانی شریف خلق میکند که دنبال جلوهگری نباشد. اما در جوامع مدرن، فرد با جدا شدن از منابع و پایگاههای هویت بخش سنتی که دائماً او را حمایت و پشتیبانی میکرده و در انتقال فرهنگ و سبک زندگی نقش محوری داشته، به فردی رها شده و تنها در یک جامعه تودهای تبدیل شده که دنبال «دیده شدن» است و میخواهد با «دیده شدن» در گروه همسالان خود تشخص و هویت یابد و میل به همراهی و همرنگی با این گروهها دارد. او در این گروهها دائماً با عبارتی همچون «عقبمانده نباش» و «این چیه پوشیدی؟» مواجه است و اگر عزت نفسش پایین و پشتوانه هویتی خانوادگی را از دست داده باشد به محض تمسخر از سوی گروه همسالان، به سوی یکسری سبکها و آرایشها سوق مییابد تا برای خودش اعتبار و وجهه کسب کند و برایش هم مهم نیست این مد از منظر ارزشی و هنجاری مقبولیت دارد یا نه؟! مهم این است که دیده شود و هویت پیدا کند. اینجا و در جامعه تودهای رسانهها اهمیت بسیاری یافته و نقش اصلی را ایفا میکند. مد هرچه بیشتر دیده و پوشیده شود بیشتر مقبولیت عام خواهد داشت. مد اساساً با رسانه همراه است و قابل جدا شدن نیست، لذا به صورت خلاصه کثرت دیدن سبکهای رایج در رسانه و تنوع طلبی، میل به دیده شدن و همرنگی با گروه همسالان باعث کشش فرد به سمت مد میشود و بازار و محیط اجتماعی نیز با ارائه اجناس تبلیغ شده آن را تشدید میکند. یعنی فرد الگوهای پوششی را در خیابان، بازار و جامعه میبیند که رسانه آنها را تبلیغ و ترویج میکند، حتی در صداوسیما، از مجریها گرفته تا بازیگرها این سبکها را ترویج میکنند. اینها ممکن است پوششان هم کامل باشد و مویی از آنها پیدا نباشد، اما جلوهگری و تبرج در آنها وجود دارد. در بازار و پاساژها هم همینطور. من دیروز یکی از پاساژهای تهران را میگشتم. واقعاً برایم تعجبآور بود! اصلاً معلوم نیست اماکن چه میکند؟! من در تحقیقاتم به تأثیرات رسانههای محیطی از جمله ویترینها و تبلیغات شهری پرداختهام. ویترینها و تبلیغات شهری نقش بسیار مهمی در ترویج سبک پوشش و قبح زدایی از آن دارند. به ویترینهای همین خیابان هفتتیر و پاساژهای معروف تهران نگاه کنید. سبک پوششی که به زن ایرانی ارائه میدهد چه نوع سبک پوششی است؟ عملاً مانتوی جلو باز و لباسهای مخصوص آن را تبلیغ و ترویج میکند و حتی الگوهای نابهنجار انتخاب و ترکیب لباس را که عمدتاً از رسانهها (شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی به ویژه اینستاگرام) گرفته شده به زن ایرانی میدهد. این یک انفعال کامل است! اگر پوشش نمودی از هویت است پس چرا برخی از افرادی که عُلقههای مذهبی دارند و در مراسمهای مذهبی هم شرکت میکنند گاهی پوشش مطلوب دینی را رعایت نمیکنند؟ اینکه گفتم فرد گاهی ناخودآگاه و تحت تأثیر فشار اجتماعی و جو غالب جامعه سبک پوششی را انتخاب میکند و متوجه ارتباط این نوع پوشش با باورها و ارزشهای مکتبی که به آن ملتزم است نیست، همین است. مسئله اصلی این است که در سبک پوشش، نسخههای کاربردی و متناسب با باورهای دینی که ورودشان به شبکه توزیع تسهیل شده و زمینه دسترسی آسان و دیده شدن این الگوها در رسانهها و جامعه فراهم شود وجود ندارد، البته توفیقاتی در تولید وجود دارد، اما در شبکه توزیع و ایجاد دسترسی آسان به این تولیدات شکست خوردهایم و در واقع بازار و فضای بصری جامعه را از دست داده ایم. در حال حاضر شما ببینید وقتی مردم و به ویژه بانوان مذهبی وارد بازار میشوند، آیا دسترسی آسان به تولیدات عفاف و حجاب دارند؟ حتی در فرض دسترسی آسان، آیا هزینه تمام شده برای تولیدات عفاف و حجاب به اندازهای هست که تأمین آن را دشوار نکند؟ به عکس الگوهای رقیب وارداتی که هم قابل دسترس و هم ارزان قیمت هستند و فضای بصری جامعه را پر کرده اند. پس نمیتوان گفت وضعیتی که پوشش در جامعه ما دارد نشان دهنده ضعیف شدن ارزشهای دینی است و در نتیجه اگر میخواهیم در راستای اصلاح وضعیت فعلی و ترویج سبک پوشش ایرانی- اسلامی کار کنیم نباید اتکای خود را بر تبلیغ ارزشها و هنجارهای دینی بگذاریم و در تبلیغات تقویت باورهای دینی را دنبال کنیم. بله، من معتقدم که مردم ما کماکان پایبندیهای مذهبی دارند. نظرسنجیها درباره گرایشات، ترجیحات و نظام ارزشی ذهنی مردم نشاندهنده پایبندی دینی آنهاست. این را کاملاً میشود در مراسمها و اجتماعات مذهبی از قبیل محرم و شبهای قدر مشاهده کرد. حرف شما درباره تبلیغات هم تا حدی درست است البته مبنا همان باورهای دینی است و باید در همین جهت حرکت کرد، اما شعائر را نباید خیلی بیپرده و صریح مطرح کرد. دورانی که بخواهیم مستقیماً وارد این عرصه شویم گذشته است. ما بیشتر باید با پیامهایی که سرشار از دلالتهای ضمنی است با مخاطب صحبت کنیم. به ویژه با پیامهایی که سرشار از المانهای تصویری است. این باید هم در رسانههای محیطی و تبلیغات شهری و هم در رسانههای دیداری و شنیداری و فضای مجازی رخ دهد. دیگر با جملاتی از قبیل «حجاب مصونیت است نه محدودیت» یا با تعابیر زننده¬ای، چون چادر ماشین، زرورق شکلات، برچسب تلفن همراه و… نمیشود برای ترویج پوشش سبک زندگی ایرانی- اسلامی تلاش کرد. واقعاً اینها تبلیغات هوشمندانه است؟ اما نباید هم کاملاً تبلیغات ارزشی را رها کرد بلکه باید خلاقانه و هوشمندانه وارد عمل شد این را هم بگویم که حتماً نباید برای ترویج سبک زندگی از حوزه معرفتی ورود کرد. این مسیر میتواند معکوس باشد، یعنی یک نوع از سبک رفتار و پوشش به مرور باورها و ارزشها را ایجاد یا تغییر دهد. مثل معماری که ابتدا توضیح دادم. قبلاً که در منازل معماری سنتی وجود داشت و حتی درهای ورود منازل تفکیک شده بود و دری مخصوص خانمها و دری مخصوص آقایان وجود داشت، حیا و حریم اهمیت بیشتری داشت، اما الان نوع معماری مثل آشپزخانه اُپن باعث شده است بخشی از حریمها برداشته شود. معماری پاساژهای ما را ببینید. از نوع چینش و دکوراسیون تا ساخت بنا کاملاً به گونهای است که زن محجبه نمیتواند وارد آن شود. پس میشود مسیر تبلیغات را معکوس رفت و از ترویج یک سبک زندگی باورها را تحت تأثیر قرار داد. احتمالاً دیدهاید فردی که باورهای مذهبی دارد با پوشیدن یک لباس نامتناسب با ارزشهایش بعد از مدتی به تدریج کل اعتقاداتش را حقیر شمرده و آنها را به سخره میگیرد. دشمن هم امروز از این طریق جلو آمده و اهمیت سبک زندگی از این جهت صد چندان است. ما هم ذیل گفتمان انقلاب اسلامی هیچ الگو و نسخه کاربردی در برابر این نوع از سبک زندگی ایجاد و ارائه نمیکنیم. وقتی هم میخواهیم ایجاد کنیم همان راهی را میرویم که غربیها رفتهاند. فستیوال، جشنواره، فشنشو، مجلههای ژورنال و… همه همان قالبها و فرمهایی است که غربیها دنبال میکنند. حتی در طراحی هم عمدتاً کارهایی میکنیم که با منطق پوشش در تضاد است. مثلاً ساق دستهایی تولید میکنیم که پر از زرق و برق است یا روسریهایی طراحی میکنیم که سرشار از رنگهای تند و جذاب است. بخشی از اینها به این دلیل است که ما منطق خودمان را نتوانستهایم درست ترویج دهیم. پوشش باید به گونهای باشد که زن بیشترین حریم و کمترین جلوهگری را در بیرون خانه و بیشترین جلوهگری را داخل خانه داشته باشد. نه این که در اجتماع توجهات را به خود جلب کند. چرا که اصل در عفاف و حجاب، حفظ متانت، وقار، حریم و پوشاندن زینتهای زن است نه این که زینتها و جلوهها به نمایش گذاشته شود. در تحلیل تغییرات پوشش نکته دیگری که به نظرم جای تحلیل دارد و آمارهای موجود در مقالات شما هم آن را نشان میدهد، اهمیت یافتن بدن است. در مقاله شما با عنوان «مطالعه چرخه مد لباس در جامعه ایران» دو معیار نخست که زنان برای انتخاب لباس در نظر میگیرند «تناسب با اندام و ظاهر» و «زیبایی» است. هر دوی این معیارها با تن و بدن در ارتباط است و نشان میدهد که چقدر تن و دیده شدن آن مهم شده است. به صورت مصداقی اگر برای مردها داشتن بازوهای حجیم، سیکس پک و امثال اینها مطرح است و برای نشان دادن آن تیشرتهای تنگ میپوشند، برای زنان نیز مهم است که بدن خود را به گونهای جلوه دهند که زیبایی آن دو چندان به چشم آید. اصالت بدن در قرن بیستم و همگام با تحولات و تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مدرنیته به وجود آمد. در جامعه مدرن برای فرد رها شده از پایگاههای هویت بخش سنتی مسأله دیده شدن و دستکاری مستمر در ویژگیهای ظاهری بدن جهت ارائه روایتی مشخص از هویت خود اصالت یافت؛ مسألهای که به مرور با ورود مظاهر جامعه مدرن به جامعه ما در نظام ارزشگذاری ما نیز به ویژه در سال¬های اخیر اهمیت پیدا کرد. وقتی ملاک ارزشگذاریهایمان «دیده شدن» باشد این اتفاقات طبیعی است. رسانه چه چیزی را برای جامعه ما ارزش میکند؟ به عنوان مثال برنامه «عصر جدید» را ببینید، چه استعدادهایی را دارد برجسته و ارزشمند میکند؟ اصلاً شعار این برنامه «برای دیده شدن» است و عمدتاً هم استعدادهایی در آن مطرح است که با «بدن» و «دیده شدن» سروکار دارد. حتی اگر ریاضیدانی هم میآید جنس کارش، جنس دیده شدن است. وقتی اینها سبد مصرفی ما را پر کرده است متناسب با آن ارزشهای ما نیز تغییر میکند. چرا امروز در جامعه ما همه دوست دارند فوتبالیست، خواننده و بازیگر شوند؟ چرا سلبریتیها اینقدر مهم شدهاند؟ چون علاقه به دیده شدن وجود دارد. فرد برای خودش ارزشی قائل نیست جز اینکه دیده شود، لذا طبیعی است بدن به عنوان یک پایگاه هویتبخش که فرد میتواند با آن خودش را تعریف کند و به خود ارزش بدهد و در کانون توجهات قرار گیرد و بگوید من هستم و به روز هم هستم و با آن دیده شود و اصالت پیدا کند. زیمل (جامعه-شناس آلمانی قرن نوزده و بیستم میلادی) میگوید فرد در شهر مدرن رها شده است و خودش را از همه جا کنده میبیند و به دنبال پایگاه هویتبخش برای خودش است تا خود را اثبات کند و بگوید من هستم و دیده شود. جناب دکتر! گاهی میبینیم که سبک پوشش به سمت مسائل سیاسی میرود و پوشش نه به عنوان یک مسئله فرهنگی- اجتماعی بلکه به عنوان یک امر سیاسی در میآید. اینکه دختری روسریاش را در خیابان انقلاب سر چوب کند بیشتر رنگ و بوی سیاسی دارد. به نظرتان چرا این اتفاق میافتد؟ در سالهای گذشته ناخواسته اشتباهی در سیاستگذاری رخ داد که موجب شد سیاستها بیشتر حاکمیتی و کمتر با کنشگری مردم همراه شوند. کار را باید به مردم سپرد و تا جایی که میشود کمتر از جایگاه حاکمیتی در مسئله مداخله کرد. در پدیدهها و تغییرات فرهنگی اگر مردم و مشارکت مردمی را حذف کنیم، راه به جایی نمیبریم. باید فضایی ایجاد کنیم که مردم خودشان، خودشان را مدیریت کنند، البته به شرط اینکه مکانیسم تشویق و تنبیه و سازوکار نظارتی وجود داشته باشد. حجاب و عفاف، به عنوان یک امر فرهنگی نباید حاکمیتی باشد و آن را بچسبانیم به هستههای اصلی انقلاب اسلامی. ما آرمانهای خیلی والاتری داریم. درست است که بخشی از تمدن نوین اسلامی در این نمادها ظهور و بروز دارد، اما نماد برای ما اصالت ندارد. نماد اهمیت دارد، اما نباید دائماً روی آن اصرار و آن را تبدیل به مسئله اصلی کرد. در حال حاضر جبهه مقابل چه کار میکند؟ تابلو دست گرفته است که پیش به سوی لیبرالیسم و بیحجابی را به عنوان نماد لیبرالیسم مطرح کند؟ از سوی دیگر ما برای مردم مسئلهسازی نکردهایم و میبینیم که مسئلهای فراتر از جسم و جانشان ندارند. شما مدل امام موسی صدر را ببینید. خانمهایی بدون حجاب جلوی ایشان میایستادند، اما به مرور محجبه شدند، چون امام موسی صدر مسائلی بالاتر از مسئله بدن و پوشش برای آنها ایجاد کرد و مسائل ذهنی مردم را تغییر داد و از مسئله بدن آنها را بالاتر آورد و دیگر بدن برایشان مهم نبود بلکه به مسائلی فوق آن میاندیشیدند و به سوی حجاب هم سوق پیدا کردند. باید از کودکی تفکر انتقادی را در کودکان آموزش داد تا فرد با کمالگرایی به دنبال فهم، درک و تغییر محیط پیرامونی خود و بهتر کردن آن باشد. پس میتوان گفت اینکه رهبر انقلاب در سفر به خراسان شمالی درباره خانمهایی که به استقبال ایشان رفته بودند و چندان محجبه هم نبودند، فرمودند: «دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست… با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید.» به دنبال جا انداختن همین منطقی بودند که شما میفرمایید؟ بله، این خیلی برای ما باید درسآموز باشد. با توجه به نگاه هویتیتان به مسئله پوشش و تجربهای که در مصاحبه با تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و مصرفکنندگان مد داشتهاید، به نظرتان اصلیترین مشکلاتی که مانع شکلگیری پوششهای هویتساز میشوند چیست؟ اشکالات چرخه مد و پوشش را به نظرم میتوان در سه کلان مسئله دستهبندی کرد. حوزه اول، حوزه مسائل معرفتی و آموزشی است، منظورم مشکلاتی است که مربوط به کادرسازی و آموزش و پژوهش میشود. دومین حوزه، فرهنگی و اجتماعی است که به رسانهها، فضاهای فرهنگی جامعه و طراحان و تولیدکنندگان مربوط است و حوزه سوم اقتصاد سیاسی مد و لباس است که در کشور ما به شدت نابسامان است. همه این موارد به هم مرتبط هستند و مجموعاً مانع شکلگیری برندهای هویتساز و جریانساز بومی میشوند. در حوزه معرفتی آنطور که به نظر میرسد بیشترین اشکالات متوجه نظام آموزشی است. چه تغییراتی لازمه اصلاح این مشکلات در گام دوم انقلاب است؟ در رأس مسائل معرفتی و شناختی باید نظام آموزشی، اعم از دانشگاهی و مؤسسات خصوصی را مورد توجه قرار داد. این نظام در حال کادرسازی برای مد و لباس است، اما محتوای آموزشی آن و نگاهی که به دانشجو داده میشود تناسبی با سبک زندگی ایرانی- اسلامی ندارد. ما شاخص درستی برای مد و پوشش اسلامی ایرانی با توجه به جغرافیای فرهنگی خود نداریم. از سوی دیگر اصلاً به دانشجو نگاه انتقادی آموزش داده نمیشود تا به سبکهای موجود انتقادی بنگرد. هیچ کس به او یاد نمیدهد به تاریخ و حافظه فرهنگی کشورمان دقت کند و با خلاقیت زمینههای فرهنگ بومیمان را در طراحی به کار برد. اینکه چطور متناسب با جغرافیای فرهنگی و بومی هر قومی طراحی لباس کنیم خیلی مهم است. مثلاً ایران کشوری است که بیشتر روزها هوا آفتابی است خب چقدر این مسئله را در طراحی لباس و انتخاب جنس پارچه دخیل کردهایم؟ این در حالی است که در جبهه رقیب، حتی تحولات آینده را نیز در طراحی لباس در نظر میگیرند. مشکل اساسی هم آن است که غالب نظام آموزشی ما وارداتی آن هم برای ۳۰ یا ۴۰ سال پیش است. اصلاً فقه لباس و پوشش چقدر برای ما گفته میشود؟ به همه دانشجویان، معارف اسلامی درس میدهند. چقدر این معارف اسلامی با رشته طراحی و مدل لباس ارتباط دارد؟ چقدر روش پژوهش یاد دانشجو میدهیم که مثلاً با روشهای مردمنگارانه وارد جامعه و قومی شوند و شاخصهای پوشش آن را در بیاورند و متناسب با آن طراحی کنند؟ خب حالا این دانشجو وارد بازار کار میشود، چه چیزی در ذهنش وجود دارد که بخواهد برای ما لباس ایرانی- اسلامی طراحی کند؟ در بهترین حالات در اینستاگرام و ژورنالها میگردد و با الهام از سبکهای موجود لباسی را طراحی میکند و بعد هم یک مزون میزند و آن را ترویج میکند. این حالا نخبگانی و بهترین حالتش است! در هفت تیر و… که کاملاً کپی کاری است و طراحانشان بیشتر تجربی کار کردهاند مثل همین خیاطهایی که در فامیلهای خودمان وجود دارند که صرفاً از اینترنت و ژورنالها مدلی را انتخاب میکنند و همان را میدوزند اصلاً هیچ هنجار و مبنایی در ذهنشان وجود ندارد. من با بعضی از طراحها که رتبههای برتر بودند و در همین نظام هم مورد تقدیر قرار گرفتهاند، گفتگو کردهام. واقعاً بعضی از آنها از نظر معرفتی و اندیشه¬ای خیلی با گفتمان انقلاب اسلامی فاصله دارند. در حوزه فرهنگی – اجتماعی چه عواملی بیشترین تأثیر را دارند؟ خودباختگی در طراحان و تولیدکنندگان ما نسبت به غربیها و الگوهای غربی وجود دارد و هجمههای فرهنگی و شبکههای اجتماعی به ویژه اینستاگرام به این قضیه دامن میزنند. اینستاگرام منبع اصلی القای مد به طراحان است، چون موجب دیده شدن و ترویج میشود. خلاصه آنکه هجمه زیاد و خودباختگی، موجب دور شدن از پوشش ایرانی- اسلامی میشود و طراح به خودش اجازه نمیدهد از غربیها که به خیال خودش پیشرفتهتر از ما هستند پیروی نکند. مسئله دیگر شخصیتهای هویتبخش و الگو است. الگوهای ما در حوزه فرهنگی و اجتماعی عمدتاً مشیشان آن طرفی است. سلبریتیها نیز که تشخص آفرین هستند، کاملاً رها شدهاند و در خلاف جهت گفتمان انقلاب اسلامی جلو میروند. اگر یادتان باشد در سالهای ابتدایی دولت نهم، دکتر احمدینژاد کاپشنی تنش بود و این خودش به دلیل محبوبیت در آن سال¬ها مد درست کرد، حالا چقدر شخصیتهای حزباللهی اینطوری داریم که برجسته شدهاند؟ ما سلبریتی و شخصیت مشهور و محبوب متناسب با گفتمان انقلاب اسلامی تولید نکردهایم. مسئله شخصیتپردازی در انیمیشنها و برنامههای کودک هم خیلی مهم است. شخصیتهایی که برای کودکان در رسانه اصالت دارند، چه پوششی دارند و چگونه رفتار میکند؟ یک مسئله دیگر هم مسئله سواد مد است. سواد مد مثل سواد رسانهای که میگوییم اگر نباشد استفاده از رسانه برای فرد خطراتی را به همراه دارد، خیلی مهم است. وقتی میگویم سواد مد، منظورم این است که فرد بداند چه چیز را کجا، چطور و با چه بپوشد. مثلاً بداند کدام لباس، رنگ و آرایش مناسب کدام مجلس است یا بداند که چه چیز را باید با چه چیز بپوشد. سواد مد لباس، نه تنها به قدرت انتخاب و ترکیب در نوع پوشش بدن بر اساس نظام فرهنگی خود نظر دارد، بلکه به توانایی تحلیل انتقادی و ارزیابی الگوهای ناهنجار پوشش نیز نظر دارد. اگر جامعه سواد مد داشت، دیگر طرف لباس خوابش را در خیابان نمیپوشید یا لباس و آرایش مهمانی را در دانشگاه استفاده نمیکرد! افزایش سواد مد لباس از تقلید بی رویه فرد از الگوهای بیگانه پوشش و آرایش بدن و گرایش ناخودآگاه به آن جلوگیری کرده و باعث میشود گزینش آگاهانه و هشیارانهتری از الگوهای پوشش و آرایش بدن داشته باشد. در حوزه اقتصاد سیاسی بیشترین مسئولیت متوجه کیست؟ اقتصاد سیاسی جایی است که سیاست و اقتصاد به هم متصل میشوند. اقتصاد سیاسی مد و لباس یعنی حکومت سیاستهایی دارد و باید زمینههای اقتصادی آن را فراهم کند و اهرم اقتصاد را مدیریت شده به کمک آن آورد. در کشور ما به جای اینکه از تولیدکنندگان پوشش ایرانی- اسلامی حمایت کنیم، مالیاتهایی برایشان گذاشتهایم که سد راهشان شده است. مالیات واردات، مالیات تولید و مالیات فروش! خب طرف میگوید چرا من این سه مالیات را بدهم، همان جنس قاچاق را وارد میکنم و فقط مالیات فروش را میدهم. تولیدکنندگان ما در حال حاضر نسبت به واردکنندگانی که از چین جنس میآورند خیلی ضرر میکنند. بالاخره طرف از این کسب و کاری که راه انداخته دنبال سود است حالا وارد حوزه عفاف و حجاب شده میبیند سودی که ندارد هیچ حتی نظام توزیع هم با او همراهی نمیکند. نظام توزیع سرشار از لابیهاست. بسیاری از تولیدات باکیفیت ما در لابیهای شبکه توزیع گم میشوند! بخش دیگری از مسئولیت متوجه تولیدکنندگان است که برنامه بلندمدت و نگاه استراتژیک ندارند. ببینید برند Chanel، Zara، LC Waikiki و… با چه برنامه بلندمدتی خودش را تبدیل به یک برند هویتساز کرده است به گونهای که پوشش این برند به نوعی تشخص، باکلاسی و با فرهنگی تعبیر میشود. حالا کدامیک از برندهای ما شبکه پژوهشگر دارد که بتواند این برنامه بلندمدت را مرتباً تنظیم و اصلاح کند؟ چقدر ما تلاش کردهایم عفاف و حجاب را با یک مهندسی تبلیغاتی هوشمندانه تبدیل به یک کلاس و فرهنگ کنیم تا وقتی خانمی چادر سر میکند احساس شخصیت کند. چقدر زنانی را در صداوسیما نشان دادهایم که متشخص، بافرهنگ و محجبهاند؟ حل بسیاری از این مشکلات به مسئولان بازمیگردد که متأسفانه ظاهراً چندان دغدغه مسئله را ندارند. اصلاً کسی که با تمسک به همین سبک پوشش و رفتار در انتخابات رأی میآورد چطور میخواهد برای حل مسئله برنامهریزی کند؟! بعضاً هیچ عزمی برای رفع مشکلات در بین مسئولان نیست و کارهای آنها بیشتر بازی با مسئله است. قوانینی که تصویب شده چقدر اجرایی شده است؟ سازمانها سردرگم هستند. هیچ همگرایی و همافزایی بین دستگاهها وجود ندارد. فکر بلندمدت در حوزه عفاف و حجاب ندارند و هر مسئولی میخواهد در همان دوره کوتاه مسئولیتش گزارش پروپیمانی برای رزومه خود رقم بزند. دنبال این نیستیم که ریلگذاری کنیم، چون ممکن است این ریلگذاری دیده نشود و همه بگویند طرف کاری نکرده است، اما باعث شود دورههای بعدی کارهای خیلی عالیای انجام گیرد، ولی متأسفانه منیتها و سیاستزدگیها نمیگذارد! نه تنها در مسئله عفاف و حجاب بلکه در بسیاری از مسائل فرهنگی. به این دلیل دچار پیچیدگی شدهایم که سیاستزده عمل و مسئولان امر را نه بر اساس شایستگی بلکه بر اساس مسائل سیاسی انتخاب کردهایم.