جامعه شناسی مدرن، مد را چگونه تعریف می‌کند؟

 مدومدگرایی توسط فلاسفه و جامعه‌شناسان بسیاری بررسی و در رد و تایید مدگرایی نظریات گوناگونی ارائه شده است. اگرچه جواب قاطعی برای سوال : “مدگرایی خوب است یانه؟” وجود ندارد ولیکن مطالعه ماهیت سوال نتایج قابل تاملی در اختیارمان می‌گذارد. گئورگ زيمل(1918-1858) جامعه شناس آلماني معتقد است در جوامع اوليه، افراد هويت خود را از گروه مي گرفتند؛ از اينرو بسيار همگن بودند؛ اما در جوامع مُدرن فرآيند هويت یابي، فردي شده است. به نظر وی در شهرهاي بزرگ امروزی، شخص مصرف مي كند تا هويتي را كه دوست دارد براي خود بسازد. وی تمايل افراد به مُد را حاصل كشاكش فرد و جامعه مي داند. به نظر وي، اگرچه دنياي مُدرن منجر به آزادي فرد از اسارت شده، اما خود محدوديتهايي را براي فرد ايجاد كرده است؛ به نحوي كه افراد براي حفظ آزادي خود به پديده هايي چون مُد پناه مي برند تا به واسطة آن هويت خود را تعريف كنند (حمیدی و فرجی، 1386). زیمل مُد را تغيير غيرمتمركز جنبه هاي فرهنگي زندگي و فرآيندي مي داند كه بر اثر كشمكش ميان طبقات متضاد بر سر دستيابي به منابع بيشتر با تكيه بر فراگرد تمايز حاصل مي شود. به اعتقاد وي مُد از یک طرف صورتي از تقليد و از طرف دیگر صورتي از تشخص و تمایز اجتماعي است. یعنی از يك طرف افراد تمايل دارند از ديگران تقليد كنند و از طرف ديگر دوست دارند نسبت به ديگران متفاوت و متمایز باشند. مُد ضمن تغییر مستمر، يك زمان را از زمان ديگر و يك طبقه اجتماعي را از يك طبقه ديگر متمايز مي كند. وقتی یک طبقه اجتماعی با انجام اعمال و هنجارهای خاصی خود را از دیگران متمایز می کنند؛ در این صورت مُد بوجود می آید. در مقابل، توده مردم براي از ميان بردن مُد یا تفاوتهاي ظاهري مربوط به آن طبقه اجتماعي، از آن مُد تقليد می كنند؛ در اين صورت طبقه اجتماعی مذکور، آن مُد را رها مي سازد. زیرا آن مُد، به خاطر عمومی و مردم پسند شدن، دیگر مُد بودن خود را از دست می دهد. بنابراین به مجرد آنكه يك نمونه از مُد مورد قبول عام قرار گرفت و عادی شد؛ به تدريج نابود مي گردد (ترکاشوند، 1388). زیرا تنوع قبلي، قابلیت تشخص و جذابیت خود را از دست داده، شکست می خورد و تا زمانی هم که در سطح جامعه گسترش نیابد؛ مُد تلقی نمی شود (ریتزر، 1374). بنابراین مُد باعث بروز اختلاف بین طبقات جامعه مي شود و خود اين طبقه بندي باعث به حركت درآمدن بيشتر جريان مُد مي شود. لذا به نظر زیمل مُد بعنوان یک پدیده اجتماعی ماهیتی متناقض دارد؛ زیرا از یک طرف شکلی از روابط اجتماعی است که افراد بخاطر اینکه مورد تایید گروه خود قرار گیرند به آن عمل می کنند و از طرف دیگر توسط افراد بیرون گروه نوعی کجروی نسبت به ارزشها و هنجارهای اجتماعی محسوب می شود. به نظر زیمل اینکه هر سبکی می تواند قابلیت مُدشدن داشته باشد؛ عملا درست نیست. زیرا سبکهای غیر معمول، عجیب و غریب و افراطی قابلیت بیشتری برای مُد شدن دارند (زیمل، 1386). به طور خلاصه باید گفت به نظر زیمل، مُد شیوه ای از رفتار هست که فرد هم به وسیله آن از رفتار دیگران تقلید می کند و هم از طریق آن، هویت فردی خود را از دیگران متمایز می سازد و وقتی آن شیوه رفتار (یا مُد) مورد تقلید عده کثیری قرار می گیرد؛ آن شیوه رفتار، مُد بودن خود را از دست می دهد و فرد نیز آن را رها می سازد و شیوه رفتار دیگری را در پیش می گیرد. پس به نظر زیمل، علت مُدگرایی از یک طرف تقلید از شیوه رفتار دیگران  و از طرف دیگر کسب هویت فردی هست که از طریق آن، فرد خود را از دیگران متمایز ساخته، برای خود هویت فردی دست و پا می کند. تورشتاین وبلن نیز نظریه ای ارایه کرده که بسیار شبیه نظریه زیمل است. نظریه بوردیو در نظریه بوردیو(2002-1930) دو مفهوم اساسی وجود دارد که عبارتند از: “منش” (Habitués) یا ساختارهایی ذهنی و شناختی نسبتاً ماندگار که انسانها از راه آنها با جهان اجتماعی برخورد می کنند. دوم “میدانها”(Field) که مجموعه ای از جایگاهها هستند که باید به گونه فضایی فهم شوند. اشغال کنندگان این جایگاهها می توانند هم عوامل انسانی و هم نهادهای اجتماعی باشند. به نظر بوردیو یکی از این میدانها، میدانهای فرهنگی است که در طیفی از آنها، آدمها با مصرف کردن بعضی کالاها به دنبال تشخص و تمایز می گردند. مثل نوشابه هایی که می خورند و اتومبیل هایی که سوار می شوند. وی این موارد را ذایقه (Taste) می نامد. در بحث بورديو، مصرف همانند پاسخ به نيازهاي زيستي مطرح نمي شود، بلكه مصرف به منزلة استفاده از نظامي از نشانه ها و نمادها مطرح است. وی در كتاب “تمايز” بر حسب منطق ديالكتيكي نشان مي دهد که مصرف صرفاً راهي براي نشان دادن تمايزات نيست، بلكه خود راهي براي ايجاد تمايزات نيز است. ذایقه از نظر وی یک عملکرد است و کارکردش اینست که افراد جامعه از طريق ذائقه هم به ادراكي از جايگاهشان در نظام اجتماعي مي رسند (منش) و هم جایگاه و طبقه شان را در مقایسه با دیگران بدست می آورند (میدان). به عبارت دیگر ذایقه، همة كساني را كه سليقة به نسبت يكساني دارند به هم نزديك می کند و از اين طريق آنها را از افراد ديگر جدا مي كند. از طريق ذائقه انسانها، خود و ديگران را در جامعه طبقه بندي می نمایند. مثل ذائقه ها و ترجيحاتی که افراد براي انواع متفاوت موسيقي، فيلم سينمايي يا قالبهاي شعري دارند؛ دسته بندي می شوند. سبك زندگي متأثر از ذائقه و ذائقه پيامد منش و منش نيز محصول جايگاه فرد در ساختارهاي عيني اجتماعي است (شالچی، 1386). به نظر بوردیو آنهایی که دارای زمینه طبقاتی بالاتری هستند؛ بهتر می توانند ذایقه هایشان را مقبول دیگران سازند و با ذایقه های طبقه پایین مخالفت کنند. بین ماهیت محصولات فرهنگی و ذایقه نیز رابطه دیالکتیکی برقرار است. یعنی تغییر در کالاهای فرهنگی، تغییراتی را در ذایقه به بار می آورد و برعکس(حسن زاده، 1385). بنابراین می توان گفت ذایقه در نظریه بوردیو همان چیزی است که ما در این نوشته، آن را مُد می نامیم. با استنباط از نظریه بوردیو می توان علت مُدگرایی را در جایگاههای اجتماعی افراد جستجو کرد. زیرا افراد از طریق رفتارهایی چون مُد، سعی می کنند جایگاه اجتماعی خود را در مقایسه با دیگران بدست آورند یا تثبیت کنند و در عین حال جایگاه اجتماعی خود را در نظام اجتماعی تشخیص دهند. بنابراین هر چه جایگاه اجتماعی فرد از رتبه بالاتری برخوردار باشد؛ بهتر می تواند مُدهای جایگاه اجتماعی اش را بر جایگاه اجتماعی پایین تر از خود دیکته کند. نظریه مازلو به طوركلي تمامي رفتارهاي انسان در راستاي برآورده كردن نيازهاي او مي باشد و انسان سعي مي كند درقالب رفتارها يا واكنشها بتواند به نيازهاي خود پاسخ دهد. مُدگرايي نيز يكي از رفتارهايي مي باشد كه ما طي آن به طور ناخودآگاه به نيازهاي خود پاسخ مي دهيم. به اعتقاد مازلو روان شناس آمریکایی نيازهاي انسان پنج دسته مي باشد كه عبارتند از: نيازهاي جسماني (اساسي ترين نيازهاي حيات مثل غذا وآب)، نيازهاي امنيتي (محيط فيزيكي و احساسي مطمئن)، نيازهاي تعلق داشتن (برقراري دوستي و پذيرش از سوي ديگران)، نيازهاي احترام (شناخت، توجه و نياز از سوي ديگران) و نهایتا نيازهاي خودشكوفايي (تعالی و پيشرفت، بالاترين دسته نيازها). به گفته مازلو احترام یا ارزش و منزلت يكي از نيازهاي مهم انسان مي باشد. جوانان نيز بر حسب مقتضيات سني مي خواهند از ارزش واحترام ديگران برخوردار باشند و براي رسيدن به اين هدف از ابزارها و شيوه هاي مختلف استفاده مي كنند؛ برخي از طريق درس خواندن، عده اي با ورزش و هنر و برخي نيز با تغييرات ظاهري باب روز، اظهار وجود مي نمايند. بنابراين از لحاظ رواني مُد با خودنمايي و نياز به جلب توجه ديگران به خود بستگي دارد (ترکاشوند، 1388). بنابراین به نظر مازلو، علت مُدگرایی افراد، وجود نیاز احترام یا مورد توجه ديگران واقع شدن هست که یکی از نیازهای اصیل در وجود آدمی است. به این وسیله نظر مازلو به نوعی در مقابل نظر مارکوزه قرار می گیرد. زیرا مارکوزه پدیده ای مانند مُدگرایی را جزو نیازهای کاذبی می داند که جهان سرمایه داری با استفاده از آن سعی دارد مردم را از نیازهای اصیل و راستین غافل سازد؛ در حالیکه مازلو آن را از مصادیق نیازهای اصیل در وجود آدمی می داند. نظریه اینگلهارت اینگلهارت در کتاب “تحول فرهنگی در جامعه پیشرفته صنعتی” معتقد است: برخلاف گذشته که مولفه اقتصاد در تحولات اجتماعی تاثیرگذارتر بود و عامل اساسی محسوب می شد؛ امروزه باید “فرهنگ” را عامل اساسی قلمداد نمود. فرهنگ در طول زمان دچار تحول و دگرگونی می شود. یکی از عواملی که باعث تحول فرهنگی می شود، تاثیر ” تحولات بین نسلی” بر فرهنگ جوامع است. وی چگونگی تاثیر تفاوت نسلها بر تحول فرهنگی را بر روی دو فرض بنا می نهد. فرض نخست یا کمیابی: بر طبق این فرض اولویتهای ارزشی فرد بازتاب محیط اجتماعی و اقتصادی وی است. به این ترتیب که شخص بیشترین ارزش را برای آن چیزهایی قایل می شود که عرضه آنها نسبتا کم است. فرض دوم یا اجتماعی شدن: بر اساس این فرض، مناسبات میان محیط اجتماعی و اقتصادی و اولویتهای ارزشی یک رابطه مبتنی بر تطابق بلافاصله نیست و یک تاخیر زمانی محسوس دراین میان وجود دارد. در واقع ارزشهای فرد تا حد زیادی انعکاس شرایطی می شود که در طول سالهای قبل از بلوغ اجتماعی و فکری در وی حاکم بوده است ( اینگلهارت، 1371). با توجه به نظریه اینگلهارت، علل رویگردانی اکثریت نسل سوم کشور از ارزشها و هنجارهای انقلاب اسلامی و در مقابل گرایش آنها به ارزشها و هنجارها و مُدهای غربی را می توان چنین تبیین نمود. نسل سوم انقلاب زمانی پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشت که از طریق عوامل جامعه پذیرکننده ای چون مدارس، نهادهای آموزشی، رسانه های جمعی، سازمانهای انقلابی چون سپاه، بسیج، شورای عالی انقلاب فرهنگی و… تبلیغات گسترده ای در ترویج و اشاعه ارزشهای انقلابی و اسلامی صورت می گرفت. اما اینگونه تبلیغات به حدی رسید که باعث اشباع، دلزدگی و خستگی نسل سوم از ارزشهای انقلابی و اسلامی را فراهم ساخت. بطوریکه نسل سوم برای رهایی از این دلزدگی و یکنواختی به دنبال گزینه و ارزشها و هنجارهای جدیدی بودند که تجربه نکرده بودند. ارزشها و هنجارهای غربی نیز به دلیل کمیابی، عرضه کم و تجربه نشدن، سخت مورد تقاضای این نسل قرار گرفتند. از طرف دیگر ظهور و گسترش رسانه ها و ابزار ارتباطی همچون ماهواره، اینترنت، سی دی و نوارهای ویدیوئی باعث شد؛ ارزشها و هنجارهای غربی براحتی در دسترس نسل سوم قرار گیرد. لذا اینان به طرف چنین ارزشها و هنجارهای کشیده شدند تا به این ترتیب از ارزشها و هنجارهای اخروی، انقلابی و اسلامی که بار تعهد و مسئولیت به همراه داشتند، شانه خالی کرده، به ارزشها و هنجارهایی روی آورند که بر آسایش، بی تعهدی و بی مسئولیتی استوار بود (زایرکعبه، 1385). بنابراین از دید اینگلهارت، علت مُدگرایی جوانان از یک طرف به دلیل اشباع شدن آنها از ارزشها و هنجارهای رایج خودی در جریان اجتماعی شدن و از طرف دیگر کمیابی و تازگی ارزشها و هنجارهای غیرخودی یا غربی است. با توجه به نظریات فوق می توان ارتباط بین فرضیات تحقیق با چارچوب نظری را این گونه بیان کرد: فرضیه دینداری با نظریه اینگلهارت در ارتباط است؛ به این صورت که کمیابی ارزشهای مادی و در مقابل به حد اشباع رسیدن فرد در ارزشهای دینی باعث مدگرایی می شود. فرضیه استفاده از تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطی نیز مرتبط با نظریه مارکوزه است؛ به این معنی که سرمایه داری با استفاده از ابزارهای مختلف سعی در تلقین و تبلیغ ارزشها و نیازهای کاذب به جای نیازهای راستین دارد و مدگرایی به عنوان یک نیاز کاذب شدیدا از سوی سرمایه داری تبلیغ می گردد. فرضیه تشخص طلبی نیز هم از نظریات زیمل و بوردیو و هم از نظریه مازلو قابل استنباط است؛ به این معنا که در جامعه مدرن، فرد سعی دارد خود به تنهایی هویت خود را بسازد و از این طریق به تشخص طلبی خود جامه عمل بپوشاند. در نظریه مازلو نیز فرد سعی می کند با تغییر در آرایش جسم خود نیاز به احترام از سوی دیگران متحقق سازد. فرضیه تنوع مدلهای غربی در بازار در ارتباط با نظریه مارکوزه قرار دارد، به این شکل که سرمایه داری، سعی می کند محتوای واحدی را به صورتهای مختلف در شکل مدلهای پوشاک و لوازم آرایشی، متنوع سازد و به این ترتیب امنیت کاذبی را در فرد فراهم ساخته، او را به سوی مصرف گرایی بکشاند . نظریه وبلن در دوره اشراف سالاری که تورستاین وبلن آن را عصر “بربریت” خواند، رقابت در ولخرجی منحصر به ثروتمندان بود و این مساله به تنهایی او را آزرده خاطر کرد، اما امروزه در نظام های اجتماعی با اقتصاد مبتنی بر صنعت مدرن، اعضای کل ساختار اجتماعی با ایده آل برازندگی به چالش برخاسته اند. او در نظریه طبقه تن آسا اظهار می کند که کسانی که بالاتر از سطح امرار معاش، زندگی می کنند، عمدتا از مازاد درآمدی که جامعه در اختیار آنان قرار داده است، استفاده مفیدی نمی کنند. آنان به جای آنکه در پی شکوفا کردن زندگی خودشان باشند و خردمندانه تر و هوشمندانه تر زندگی کنند؛ به دنبال این هستند که بر دیگران با نشان دادن درآمد بیشترشان تاثیر بگذارند. وبلن شیوه ها و ابزار این تاثیرگذاری را مصرف متظاهرانه خواند که ملازم با رفتارهایی چون هدر دادن پول، زمان و تلاش است. آنها به نحوی کاملا بیهوده در تعقیب لذت بخش بزرگ جلوه دادن خود و عزت نفس شان می روند. از نظر وبلن صنعت گران ثروتمند آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، طبقه ای مرفه بودند که با تمسک به مصرف متظاهرانه و فراغت متظاهرانه خود را از توده مردم متمایز کردند. مصرف متظاهرانه عبارت است از نمایش عمومی کالاهای مادی برای به رخ کشیدن امتیازات طبقاتی و به قصد تایید گرفتن یا برانگیختن رشک دیگران. نمونه های این نوع رفتار در جوامع صنعتی کاملا پیشرفته عبارتند از: خرید خانه های اعیانی لوکس، اتومبیلهای گران قیمت و کم کاربرد(مثل ماشینهای اسپورت)، مد و لباسهای مارک دار گران قیمت، فنجانهای قهوه “لوکس” پنج دلاری. فراغت متظاهرانه که ارتباط نزدیک با مصرف متظاهرانه دارد؛ عبارتست از شیوه ای از زندگی که در آن فراغت و جلوه های امتیازات طبقاتی برای تایید یا برانگیخنتن رشک دیگران دنبال می شود و از این طریق عزت نفس تقویت می شود. افرادی که به فراغت متظاهرانه می پردازند، می کوشند در جمع های عمومی شواهدی ارایه دهند، دال بر اینکه می توانند بی آنکه نیازی به کار کردن داشته باشند، گذران رندگی کنند. نمونه های فراغت متظاهرانه از نظر وبلن عبارتند از: دانستن زبانهای مرده و علوم غریبه، تلفظ صحیح کلمات، وقت گذرانی در مسابقات سگ دوانی و اسب سواری، برنزه کردن پوست برای نشان دادن اینکه فرد به تازگی از یک تعطیلات شگفت انگیز برگشته است. از نظر وبلن شرکت در فعالیتهای این چنین، زیان بار و اتلاف وقت ارزشمند محسوب می شد(دیلینی، 1387).

 

خواندن این موارد پیشنهاد می شود:
Translate »