مد از دیدگاه جامعه شناسی

مد در بافت جامعه به وضوح تاثیرات شگرفی می‌گذارد. از طبقه بندی اجتماعی تا جریان‌های فرهنگی-سیاسی از آن استفاده برده و فلاسفه و جامعه شناسان بسیاری در مورد این تاثیرگذاری و تاثیرپذیری عمیق نظریاتی دارند. واژه مد درلغت به معنای سلیقه، اسلوب، روش و شیوه و … به کار می‌رود و در اصطلاح، عبارت است از روش و طریقه ‌ ای موقتی که ذوق و سلیقه افراد یک جامعه و سبک زندگی از جمله شکل لباس پوشیدن، نوع آداب پذیرایی و معاشرت و تزیین و معماری خانه و … را تنظیم می‌کند . بنابراین، می‌توان گفت: مد به تغییر سلیقه ناگهانی و مکرر همه یا بعضی از افراد یک جامعه اطلاق می‌شود و منجر به گرایش به رفتاری خاص یا مصرف کالایی به‌خصوص یا در پیش گرفتن سبکی خاص در زندگی می‌شود. مد، یک پدیده اجتماعی است که در گوشه و کنار جامعه به طور فراوان دیده می‌شود. خیلی از افراد جامعه تقلید از مد را نشان پیشرفت می‌دانند و هنگامی که از آنها پرسیده می‌شود علت این گونه مد چیست؟ دلیل قانع کننده‌ای ندارند. وقتی صحبت از پدیده مد می‌شود، ناخودآگاه ما را به سراغ جوانان سوق می‌دهد. آنچه مسلم است اینکه ماهیت مد چیز بدی نیست، به شرط اینکه به ضرر طرف مقابل نباشد و افراد را به سمت پوچ گرایی و نا‌هنجاری نکشاند. وقتی به بعضی از جوانان به دلیل پوشیدن لباس های غیرمعمول و یا اصلاح و آرایش خاص موی سر و صورت و انجام دادن برخی رفتارهایی که با فرهنگ و رسوم اجتماعی ما همخوانی ندارد، اعتراض می شود ، عمل خود را به عنوان مد و مدگرایی توجیه می‌کنند. بعضی افراد علت تقلید مد را جلب توجه و جذب دیگران و بعضی ها نشانه پیشرفت و توسعه می‌دانند چون نمی‌توانند الگو و روش پیشرفت آنها را کسب کنند ادای آنها را در می‌آورند. چه خوب است به این گفته پیامبر اعظم (ص) عمل کنیم که می‌فرمایند: «علم اگر در چین هم بود بروید یاد بگیرید». بزرگی هم در این باره می‌گفت: چون راه ترقی حتی به روش غربی آن هم سخت است بسیاری از ما برای این که خود را غربی و روشن فکر نشان دهیم از ظاهر آنها پیروی می‌کنیم؛ مثلا فردی پس از برگشت از غرب به دوستانش گفت: ما که نمی‌توانیم مانند آنها تحقیقات انجام دهیم کار سختی است، ولی می‌توانیم ادای آنها را در بیاوریم و مثل آنها لباس بپوشیم، سیگار برگ بکشیم و … . وجود تأکیدات «کارل مارکس»، درگير شدن غرب در دو جنگ جهانى پياپى و تجربه ركود اقتصادى پايان دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ مانع از آن شدند كه جامعه شناسان به پديده “مصرف” به قدر كافى توجه كنند. با پايان جنگ جهانى دوم بود كه اهميت مصرف ناگهان به چشم آمد و جامعه شناسان و فلاسفه بيش از اقتصاددانان به آن توجه كردند و مطالعات در این زمینه در دهه های ۷۰ و ۸۰ به اوج خود رسيد، در عين حال از تغيير اساسى در ارتباط میان مصرف، اقتصاد و جامعه حكايت مى كرد. به نظر “رابرت باكاك” در كتاب «مصرف» (۱۹۹۳)، در پايان قرن ۲۰ ديگر مصرف فقط يك روند اجتماعى- فرهنگى نبوده و به مرامى تبديل شده است كه مى توان از خلال تأثيرات آن بر جامعه و خرده فرهنگ هاى اجتماعى، به برآمدن دوران جديدى در تاريخ كشورهاى اروپايى پى برد، دورانى كه به دليل پايان دادن به دوره پيشين كه «مدرنيسم» نام داشت توسط بسیاری «پست مدرنيسم» خوانده مى شود. در اين دوران جديد به گفته «بورديو» مصرف ديگر تنها ارضاى يك دسته از نيازها – از نظر زيستى، ريشه‌دار- نيست، بلكه متضمن نشانه ها، نمادها، ايده ها و ارزش ها است. (۱۹۸۹) همچنين به تعبير «بودريار» مصرف در دوران جديد روندى است كه در آن خريدار كالا از طريق به نمايش گذاشتن كالاهاى خريدارى شده، به طور فعالى مشغول تلاش براى خلق و حفظ يك حس «هويت» ( Identity ) است (۱۹۸۸). به عبارتى ديگر افراد،هويت چه كسى بودن خويش را امروزه از طريق آنچه كه مصرف مى كنند، توليد و يا بهتر بگوييم «جعل» مى كنند. اين روند تا جايى ادامه يافته است كه شهرها را امروزه به بازارهايى بزرگ تبديل كرده است. بازار (كه در گذشته نوعى محدوده مكانى داشت) اکنون همه مناطق شهر را در برگرفته است و پدیده «پرسه زنی» در حاشیه خیابان ها، محصول همین سرایت مراکز خرید به همه جاست. تجربه جدید نشان می‌دهد، یک ایرانی از طریق کالاهایی که او را به هویتی که دوست دارد نزدیک می‌کند، سعی می‌کند به همان کسی تبدیل شود که مایل است. یعنی«سلیقه» از جایگاه مهمتری برخوردار شده است. شرایط جدید که می‌توان آن را در پرسه زنی در خیابان های بزرگ و پاساژها و مغازه ها به خوبی دید، هویت های جدیدی ساخته است که خود را در قالب مصرف و نمایش این مصرف به صورت پوشش، آرایش، مد، اتومبیل، موبایل و … جلوه گر می شود. تئوری های جامعه شناسانی همچون بوردیو و بودریار نیز به این مسأله تأکید دارد که مصرف و سبک زندگی انسان جدید را نه در یک تقسیم بندی طبقاتی اقتصادی مارکسیستی که در تحلیلی فرهنگی می‌توان فهمید. فی‌المثل بوردیو در کاری جامعه‌شناسانه تجربی، مصرف عطر و ادکلن را به عنوان یک امر نمادین «تشخص بخش» در میان طبقات گوناگون فرهنگی فرانسه، در وضعیتی انضمامی‌تحلیل و سعی کرد نشان دهد که مصرف عطر و انتخاب نوع و مارک آن، راهی است نمادین برای ایجاد تمایزات بین گروه های اجتماعی. اما تفاوتی وجود دارد. بی شکلی جامعه ما و تبدیل جامعه ایران به نوعی توده از تفاوت‌های جدی بینامتنی میان فرهنگ مصرفی ایرانی و فرهنگ مصرفی غربی است. در حالی که تحلیل گر اجتماعی همچون بوردیو می‌تواند پروژه خود در باب مصرف را در میدان‌های اجتماعی گوناگون فرانسه پیگیری کند، تحلیل‌گران ایرانی نمی‌توانند به همان طریق و با همان متدی که غرب شناخته می‌شود، کار انضمامی‌دقیقی را بر روی ایران انجام دهند؛ زیرا که طبقات مختلف فرهنگی و اجتماعی در درون پروژه فراگیر مصرف در مرکزی هضم شده اند و تکثر سبک زندگی، اساساً در حال از بین رفتن است. مثلاً بوردیو از طبقه کارگر یا طبقه متوسط پائین یا متوسط بالای فرانسه صحبت می‌کند و تمایزات ساختاری آنها را که البته فرهنگی نیز می‌داند و نه صرفاً اقتصادی در مصرف یا مد نشان می‌دهد؛ طبقه کارگری که مثلاً لباس جین می‌پوشد و به تعطیلات اهمیت فراوان می‌دهد، موسیقی خاصی را گوش می‌دهد، به تیم ورزشی مشخصی علاقه دارد و … اما در ایران سبک های زندگی جدید گویای هیچ تمایز فرهنگی نیستند. همه به نوعی شبیه هم هستند. تمایزات میان افراد در خلال مصرف گم شده و این گم‌گشتگی امکان شناخت را سخت می‌کند.ن

خواندن این موارد پیشنهاد می شود:
Translate »