انسان ماشینی یا ماشین انسانی. من به زندگی روزمره خودم فکر می کنم، به وابستگی بیش از اندازه به ابزارهایم، به لپ تاپ و گوشی تلفن و اپلیکیشن ها. به این فکر میکنم که چه چیزی در من وجود دارد که بر حسب آن بگویم من انسانم. آیا واقعا من انسانم؟!!!
انسان هر چقدر از خودش تمجید کرده و سعی در ایجاد تمایز بین خودش و دیگر اشکال زندگی داشته باشد این که حیوان ناطق، حیوان سناریونویس یا حیوان خردورز است و چنین و چنان، باز فراموش می کند که موجودی محدود به لحظه است. محدود به لحظه است چون نیازهای شدید سیستم اجتماعی ماشینی که او را بر می انگیزد، تأکید می کنند که وقت پول است. او در حالی که سراسیمه حرکت می کند، به ساعتش نگاه می کند و مغلوب پیشرفت است. کسی که از بدو تولد تحت چنین شرایط فرهنگی باشد، کمتر و کمتر به آینده فکر میکند.
چرا وقتی که روش اصلی و عادی زندگی عقلانی و سودگرا از قبل برای ما در تحصیل، آموزش و انتظارات اجتماعی فرهنگ مصرفکننده تعیین شده است، باز نیاز به فکر کردن داریم؟ همانگونه که ویلیام برت می گوید:
«ماشین» دیگر تنها محصولات مادی تولید نمیکند؛ بلکه تفکر نیز ایجاد میکند.
درست در همین جاست که انسان عصر حاضر نطقش، خردش و حیاتش وابسته به ماشین می شود و به جای زندگی ماشینی یک انسان باید گفت:
زندگی انسانی یک ماشین.