مدرنتیه ، مد و هویت ایرانی !

روزنامه مردم سالاری مطلبی در مورد هویت ،مد و فرهنگ ایرانی منتشر کرده است که در ادامه میتوانید آن را بخوانید:

یکی از بحث هایی که در سالهای اخیر گستردگی و اهمیت چشمگیری در گفتمان های روشن فکری و دانشگاهی ایران پیدا کرده است بحث هویت ایرانی است. این بحث را جامعه شناسان، مورخان، فیلسوفان و حتی ادبا و هنرمندان هر کدام به شکلی در مجموعه گفتمان رشته ای خود مطرح کرده اند.دلایل برجسته شدن مباحثی از این دست را چه می دانید؟ بخشی از اهمیت و گستردگی مقوله هویت به تکثر ذاتی مولفه های هویت بخش در همه جوامع از جمله جامعه ایران مربوط می شود، با توجه به قدمت چند هزار ساله جامعه ایران، مورخان در چند سال اخیر تلاش کرده اند تا با یک چشم انداز تاریخی تحولات هویت و فرهنگ ایرانی را در کانون بحث های خود قرار دهند. همچنین با توجه به پیوندی که بین پدیده «بازنمایی» و هویت وجود دارد، ادبا و هنرمندان نیز در تولیدات هنری و ادبی و مباحث پژوهش هنر و ادبیات، مقوله چگونگی بازنمایی هویت فرهنگ ایرانی را مورد توجه گسترده خود قرار داده اند. ما در بسیاری از تئاتر ها، نمایش ها، فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی و تمام مقولات بازنمایی هنری مسئله چالش هویت فرهنگی ایرانی را می توانیم مشاهده کنیم. به همین ترتیب در رشته های دیگر فرهنگی و هنری و ادبی مقوله هویت مورد توجه است. گفتمان روشن فکری عمومی ایران با توجه به ماهیت روشن فکری که با حیطه سیاست ارتباط تنگاتنگ دارد، مسئله هویت ایرانی را با شور و هیجان بیشتری مورد بحث قرار داده است. از این رو، رسانه ها انباشته از بحث ها و پرسش های تازه ای درباره فرهنگ ایرانی شده اند. اگر بخواهیم مجموعه این گفتگو ها اعم از مباحث دانشگاهی و گفتمان روشن فکری را در چند محور خلاصه کنیم. این محورها عبارت خواهند بود از آیا فرهنگ و هویت ایرانی طی تاریخ خود دستخوش چند پارگی و تکثر شده است یا خیر؟ چه عوامل و نیروهایی شکل دهنده، تغییر دهنده و تاثیر گذار بر هویت و فرهنگ ایرانی بوده اند؟ در دنیای جدید ایران که از حدود دو سده پیش آغاز شده است، فرهنگ و هویت ایرانی چه نسبتی با این دنیای جدید برقرار کرده است؟ تحولات فرهنگ و هویت ایرانی چه نسبتی با ساختار سیاسی جامعه ایران در سده های اخیر داشته است. به عبارت دیگر، نظام های سیاسی و تغییر و تحولاتی که در سده های اخیر ایجاد شده چه نسبتی با تحولات فرهنگی و هویتی ایرانیان دارد؟ در پاسخ به این پرسش ها مجموعه ای از مباحث نظری درباره فرهنگ و هویت ایرانی شکل گرفته است. پاسخ هایی که به پرسش های مذکور داده شده اند آنقدر متنوع و وسیع هستند که به سختی می توان این پاسخ ها را در چند محور معین طبقه بندی کرد. یکی از بحث های مهم در «گفتمان تحول هویت فرهنگی ایرانی» مسأله چگونگی سبک زندگی ایرانیان بوده است. واژه «سبک زندگی» در بعد از جنگ جهانی دوم وارد ادبیات علوم اجتماعی شده است. تاپیش از این جنگ، سبک زندگی واژه ای با کاربردهای محدود و معین بود که عمدتاً برای توصیف مسائلی مانند وسایل خانه به خصوص مبلمان و دکوراسیون خانه به کار می رفت. اما این معنای محدود و معین در سال های بعد از جنگ جهانی دوم با پیدایش دولت های رفاه و شکل گیری مجموعه ای از تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جهان غرب به تدریج معانی گسترده تری پیدا کرد. در سال های دهه 60 و 70 ظهور «خرده فرهنگ های» جدید به خصوص خرده فرهنگ های جوانی باعث اهمیت یافتن مفهوم سبک زندگی به عنوان یک مفهوم توصیفی و تحلیلی برای بیان جامعه جدید به کار رفت. تغییراتی که در این دهه ها در جهان غرب بوجود آمد تحت تأثیر تحول فناوری های ارتباطاتی، ظهور و گسترش طبقه متوسط شهری، مصرفی تر شدن جامعه جدید، گسترش مهاجرت های بین المللی و سرازیر شدن جمعیت های آفریقایی، آمریکای لاتین و خاورمیانه ای و آسیایی به اروپا و امریکای شمالی و بسیاری تغییرات دیگر که گاهی از آن به فرهنگی شدن نام می برند، باعث شد تا مسئله سبک زندگی به عنوان یک مفهوم کلیدی ظهور پیدا کند. یکی از نکاتی که مفهوم سبک زندگی را برای دنیای جدید برجسته می ساخت مسئله «زیبایی شناسانه شدن» زندگی بود منظور از زیبایی شناسانه شدن زندگیچیست و چگونه تعریف می شود؟ منظور از زیبایی شناسانه شدن سبک زندگی گسترش کاربرد نمادها در ابعاد گوناگون جامعه، فرهنگ و انسان نیمه دوم قرن بیستم است. تولید انبوه ایماژها و تصاویر که از طریق مطبوعات، کتاب ها و تلویزیون ها و فیلم های سینمایی صورت می گرفت، گسترش ارزش های فرد گرایانه، توجه وسیع و عمیق به روابط رمانتیک و عاطفی، گسترش آزادی های فردی و اجتماعی، تولید انبوه کالاها و به طبع آن مصرف انبوه به ویژه کالاهای هنری، ادبی و کالاهایی که به افراد امکان می داد هویت فردی و اجتماعی خود را باز تعریف کنند، پیدایش فرصتهای گسترده برای گروه های مختلف جامعه که بتوانند به ابراز خود بپردازند، گسترش امکانات جامعه برای فعالیت های فرهنگی و انجام کارهای خلاقه، همچنین دسترسی توده های مردم به نهادها و امکانات فراغتی و مجموعه وسیعی از امکانات دیگر، این امکان را برای انسان قرن بیستمی فراهم کرد که به تدریج بتواند «ترجیهات فردی» خود را از طریق نوعی زندگی زیبایی شناسانه تعریف کرده و تحقق ببخشد. در این دوره تاریخی ما شاهد یک «انقلاب فرهنگی» عظیم در جوامع اروپایی و آمریکای شمالی هستیم؛ انقلاب فرهنگی که خیلی زود به کشورهای دیگر جهان نیز راه پیدا کرد. این انقلاب عبارت بود از چیزی که من از آن به عنوان «پاره پاره شدن فرهنگی» نام می برم. این فرآیند عبارت است از فرآیندی که در نتیجه تحولات در سبک زندگی و تحولات در ابعاد دیگر، به تدریج معنای فرهنگ در جامعه انسانی را تغییر داد. تا پیش از این تحولات ما اغلب از فرهنگ به عنوان یک کلیت در هم و پیچیده نام می بردیم یعنی جوامع انسانی هر یک دارای یک کلیت و موجودیت یکپارچه بودند که در آن اگر چه تنوعات فرهنگی وجود داشت اما این تنوعات دارای اشتراکات فراوانی بودند که این وجوه نهایتاً باعث انسجام و یکپارچگی آن ها می شد. در نتیجه انقلاب سیاسی که در فرانسه در 1789 بوجود آمد و باعث ظهور دولت های ملی شد، با توسعه شهر نشینی و مدرنیته، به تدریج فرهنگ ها تنوع یافتند. اما تنوعی که مدرنیته ایجاد می کرد همچنان بر پایه نوعی «انسجام ملی» و «همگنی فرهنگی» در درون جوامع بود. از این رو، تا سال های نیمه قرن بیستم همه جوامع حول و حوش دولت مرکزی و ملی خودشان نوعی از زبان، دین، پرچم، نظام آموزشی و دیگر ارکان یکدست ملی را بوجود می آوردند. اما دیگر ارکان ملی نیز در جریان شکل گیری «مدرنیته متقدم» بوجود آمد. این مفاهیم امکان برداشت نوع خاصی از تعریف فرهنگ به عنوان یک کلیت را ایجاد می کرد. تا پیش از قرن نوزدهم ما نوع دیگری از مفهوم فرهنگ به عنوان یک کلیت را داشتیم که می توان گفت کلیت در معنای نوعی «انسجام مکانیکی اجتماعی» بود. تا پیش از مدرنیته این کلیت های فرهنگی حول خواست های مذهبی و قومی شکل می گرفتند که با پیدایش مدرنیته و توسعه شهر نشینی به جای مذهب و «خاص گرایی های قومی»، نوع جدیدی از کلیت فرهنگی با محوریت دولت ملی شکل گرفت که عمدتاً وجه سیاسی داشتند. کلیت فرهنگی مدرن نوعی «برساخته اجتماعی»، تاریخی ناشی از دولت ملی است که به شیوه برنامه ریزی شده و خود آگاهانه شکل می گرفت. به این معنا که دولت های ملی در سیاست های ملت سازی ذیل «ایدئولوژی ناسیونالیسم» به نحو آگاهانه ای تلاش می کردند تا تکثرهای فرهنگی موجود در جامعه خود را ذیل یک هویت ملی، مثلاً برای جهان عرب هویت ملی متناسب با زبان عربی و در جهان غرب هویت های ملی متناسب با فرانسه، آلمان، انگلیس یا آمریکا شکل می گرفت. با استقلال یابی کشورهای غیر غربی به تدریج برای کشورهای غیر غربی نیز انواع ناسیونالیسم ها بوجود آمد که کار آن ها هم ایجاد یک نوع هویت ملی یکپارچه و منسجم بود. به هر حال از نیمه دوم قرن بیستم هر دو شکل هویت ملی یعنی هم هویت ملی مکانیکی سنتی و هم هویت ملی سازمان یافته خودآگاهانه مبتنی بر دولت ها با چالش هایی مواجه شدند که این چالش ها منجر به پاره پاره شدن فرهنگ شد. اما از این مفهوم امروز به چه معنا نام برده می شود؟ منظورم در این دهه های نخستین قرن بیست و یکم است، چرا که بسیاری منازعات قرن بیستمی و قرن نوزدهمی امروز دیگر صورتی دیگر یافته اند. همانطور که اشاره کردیم مفهوم سبک زندگی که دارای ابعاد گسترده ای است، یکی از مفاهیم مفهومی است که پاره پاره شدن فرهنگ یا فروپاشی این کلیت ملی را بیان می کند. امروزه برای توضیح پاره پاره شدن فرهنگ مفاهیم مختلفی را به کار می گیرند و درباره اینکه چه عوامل و ابزاری موجب درهم ریختگی یا فروپاشی این هویت ملی شده است، بحث می کنند. برای مثال، برخی نظریه پردازان از پایان اقتدار دولت ها نام می برند. مفهوم سرزمین زدایی، منطقه گرایی و جهانی شدن، گاه برای توضیح همین پاره پاره شدن فرهنگ به کار می رود. حتی گاهی اوقات مفهوم فرامحلی را برای این موضوع به کار می گیرند. کشورهای غیر غربی با یک فاصله سه چهار دهه ای از غرب درحال تجربه کردن همین پاره پاره شدن فرهنگ هستند. اگر غرب در یک فرآیند طبیعی تاریخی و عمدتاً تحت تاثیر عوامل درونی خودش شاهد پاره پاره شدن فرهنگ بوده است، برای کشورهای غیر غربی مانند ایران این مسئله تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی است. یعنی مجموعه مناسبات درونی و نیروهای جهانی و نیروهای منطقه ای و فراملی از طریق رسانه های ارتباطی شاهد این تجزیه فرهنگی هستند که به تدریج گروه های فرهنگی در این جوامع با مقایسه ای که میان خود و جوامع غربی می کنند و با مقایسه تصاویر و کالاهایی که از جوامع غیر غربی وارد این جوامع می شود، به تدریج با این کلیت فرهنگی که با دنیای پیشامدرن خود داشته اند فاصله می گیرند و به نوعی در حال تجزیه شدن فرهنگی هستند. کشورهای غیر غربی در تمام دوران قرن بیستم و از نیمه قرن نوزدهم هم زمان با پیدایش مدرنیته به تدریج در جریان تحولات جهانی قرار گرفتند و به عنوان بخشی از جامعه جهانی تغییرات گسترده ای را از درون تجربه کردند. این تغییرات تدریجی بر روی هم انباشته و متراکم می شد و فرآیند تجزیه و پاره پاره شدن فرهنگی از همان ابتدا شروع شده بود، ولی سرعت این پاره پاره شدن فرهنگی برای کشورهای غیر غربی بسیار کُند و تدریجی صورت می گرفت. در درون کشورهای غیر غربی به خصوص کشورهایی که از تاریخ طولانی برخوردار بودند مانند ایران، مصر و هندوستان، این کشورها هرگز نمی توانستند میراث فرهنگی کشور خود را رها کنند. از این رو، یکی از بزرگترین جریان های فرهنگی این کشورها مقاومت هایی بود که در برابر مدرن شدن داشتند. به تعبیر دیگر، این کشورها از یک طرف در تلاش برای اقتباس و شکل دادن و تحول در فرهنگ خود بودند و از سوی دیگر در تلاش برای حفظ و نگهداری و بازتولید تاریخ خود بودند. این پارادوکس که از نظر فرهنگی امری کاملاً طبیعی است، باعث شد که فرآیند پاره پاره شدن فرهنگ با سرعت کمتری صورت بگیرد تا این کشورها بتوانند فرصت کافی برای «ابداع مجدد سنت ها»ی خود یا «تعدیل تجدد» در بستر بافت جامعه خود داشته باشند. از این رو، فرآیند تجزیه فرهنگی که برای غرب در دهه های 50 و 60 رخ داد، برای کشورهای غیر غربی مانند ایران اگر چه تاریخچه دیرینه ای دارد اما در سال های اخیر شاهد نشانه های بارز آن هستیم. اما به هر حال کشوری مانند ایران وارد چنین فرآیندی شده است. با توجه به تجربیاتی که ایران از سر گذرانده این زمان را زمان مناسبی برای ورود این کشور به چنین مناقشه ای می دانید. به تعبیری دیگر مطرح شدنش کمی زود نیست؟ مفهوم پاره پاره شدن فرهنگی برای کشورهایی مانند ایران حتی ممکن است امروز هم زود هنگام باشد، چرا که ما می توانیم در جامعه ایران مشترکات فرهنگی ببینیم که هنوز از استحکام و پایداری زیادی برخوردارند. برای مثال، تشیع به عنوان دین اکثریت ملت ایران و آیین های مذهبی متعلق به تشیع مانند آیین های محرم، همچنان از گستردگی و نفوذ بسیاری در بین مردم برخوردار است. یا زبان فارسی به عنوان یکی از مولفه های هویت ایرانی همچنان بدون کوچکترین آسیب پذیری در بین اکثریت ملت ایران رواج دارد. علاوه بر این، برخی از آیین های ملی مانند نوروز در میان مردم از اهمیت وسیعی برخوردار است. اگرچه نوروز و آیین های محرم و زبان فارسی در همین دو سده اخیر تغییرات زیادی کرده اند و در هر یک از آن ها شکلی از تجدد و مدرن شدن را می توان مشاهده کرد. نوروز، محرم و زبان فارسی امروز، در جامعه ایران پیشامدرن یکسان نیست. از این رو، برای عده ای از نظریه پردازان مسئله پاره پاره شدن فرهنگی در جامعه ایران می تواند هنوز زود هنگام باشد. من این از هم گسیختگی را در این سطح می پذیرم که مطرح شدنش زود هنگام است، ولی همین فرآیندها در سطح زندگی ایرانیان به نحو گسترده ای بوجود آمده است. امروزه اکثریت مردم ایران از طریق تحولاتی که در سطح زندگی خود بوجود آورده اند، اشکال تازه ای از هویت های قومیتی، جنسیتی، طبقاتی و هویت های فردی و اجتماعی را بیان و تعریف می کنند. اگر ما در یکی از شهرها و یا حتی روستاهای ایران به گشت و گذار سیاحتی یا توریستی بپردازیم، می توانیم با چشم غیر مسلح شاهد این واقعیت باشیم که چگونه جوانان، زنان ، کودکان، شهری ها و روستایی ها هرکدام از طریق شکل دادن به سبک زندگی خود یعنی نوع پوشش، آرایش و نوع تزیینات منزل، اتومبیل و الگوهای مصرف، مدیریت بدن، نوع لهجه، گویش، زبان و نیز کالاهای هنری که مصرف می کنند، مثل انواع فیلم ها و سایر ابعاد فرهنگی و هنر، در حال شکل دادن به سلیقه و ذائقه فردی و اجتماعی خود هستند. آیا می توان ورود و مطرح شدن این گسیختگی را به نحوی با عوامل سیاسی حکومتی مرتبط دانست؟ البته به لحاظ سابقه تاریخی که از این جریان در کشور سراغ داریم چنین سوالی را مطرح می کنم. ابعاد تحول در سبک زندگی دارای ساختارها، زمینه ها و در عین حال سازوکارهای گوناگونی است. در سال های اخیر جامعه شناسان تلاش کرده اند تا این خواستگاه ها و زمینه ها را توضیح دهند. تحول در سبک زندگی و پاره پاره شدن فرهنگی هم دارای خواستگاه های اقتصادی است و هم سیاسی. از نظر زمینه ها، بخشی از این اتفاقات به توسعه روابط ایران و غرب و پدیده جهانی شدن بازمی گردد؛ و بخش دیگری از آن به پیدایش دولت های ملی و سیاست فرهنگی دولت ها وابسته است. برای مثال، از همان دوران قاجار دولت های ایران به تدریج وارد زندگی اجتماعی و فردی مردم شدند. تا پیش از تحولات مدرن در ایران، دولت ها یعنی دولت های مرکزی و محلی اگر چه دارای قدرت سیاسی بودند، اما به ندرت «دغدغه شهروندان» یا افراد را داشتند. از این رو، مسئله مدیریت، نظارت، کنترل و مداخله در زندگی افراد بخشی از سیاست های دولت ها در ایران نبود. اما بعد از پیدایش تحولات جدید در ایران به تدریج می بینیم دولت ها دغدغه فرد شهروند یا تبعه ایرانی را پیدا می کنند. مثلاً، در دوران ناصرالدین شاه با تأسیس بیمارستان در زمان صدارت امیر کبیر، مسئله بهداشت و سلامتی شهروندان بخشی از دغدغه دولت شد. تأسیس بلدیه و ورود دولت برای مدیریت بهداشت شهرها از نقاط ورود دولت به زندگی مردم بود. بعد از آن حفظ امنیت شهر و پیدایش نیروی نظامی و انتظامی برای نظارت بر رفتار شهروندان دخالت دولت در زندگی فرد را گسترش داد. اما شاید نقطه عطف این جریان در زمان رضا شاه باشد. رضا شاه برای اینکه بتواند دولت ملت مدرن را در ایران ایجاد کند، مثل بقیه دولت ملت های جدید در جهان، سیاست های همگن سازی را بر مبنای ایدئولوژی ناسیونالیسم رمانتیک و باستان گرا آغاز کرد. در این سیاست فرهنگی جدید، دولت رضا شاه زبان فارسی را به عنوان رکن فرهنگی دولت قرار داد؛ و بعد تلاش کرد تا با به حاشیه راندن دین از عرصه زندگی عمومی و عرفی کردن عرصه عمومی، نوعی مدرنیزاسیون مبتنی بر الگوی غربی را رواج دهد. به نظر می رسد رضا شاه به گونه ای نمادین تبلور چنین رفتاری بود. اما با توجه به اینکه دست زدن به چنین اقداماتی مخاطراتی را برای یک دولت به همراه دارد چرا رضا شاه با این جدیت به اعمال این سیاست پرداخت؟ دولت پهلوی اول برای اینکه بتواند شهروندان مطیع و تابع دولت مرکزی را ایجاد کند، ناگزیر بود به سراغ «مدیریت بدن» های آن ها برود. یکی از سیاست هایی که می توانست دولت را مستقیماً به عنوان یک فاعل قدرتمند ناظر بر بدن های شهروندان کند، مسئله پوشش و آرایش شهروندان بود. وضع قوانینی برای همگن سازی فرهنگی و تعریف یونیفرم ها و لباس های همشکل برای ارتشیان، کارمندان و نیروهای نظام بروکراسی جدید که از یک سو الگوی نوسازی غربی را رواج می داد و از سوی دیگر همگن سازی فرهنگی را گسترش می داد و مهمتر از همه اقتدار دولت در نظارت و کنترل بر شهروندان را بوجود می آورد، به سراغ سیاست پوشش و آرایش برای زنان و مردان رفت. بنیان های این سیاست از زمان دوره قاجار بوجود آمده بود، اما رضا شاه آن را عمومی تر و گسترده تر و جدی تر کرد. و این سیاست فرهنگی از اقتضائات دولت ملی است که در تجربه سایر کشورهای جهان هم وجود دارد. فارق از اینکه تا چه اندازه رضا شاه و دولت پهلوی در تحقق آرمان های سیاسی و فرهنگی خود موفق یا ناموفق بود، می توان گفت دولت پهلوی اول مسئله بدن و سبک زندگی را در کانون تحولات سیاسی و اجتماعی ایران قرار داد. از همان موقع مقاومت های فرهنگی در برابر سیاست های همگن سازی فرهنگی شکل گرفت. این مقاومت بیشتر از سوی چه کسانی صورت می پذیرفت؟ هم اقوام ایرانی از جمله بلوچ ها، ترکمن ها، آذری ها و سایر اقوام در مقابل این سیاست همگن سازی مقاومت کردند و هم گروه های مذهبی که اکثریت مردم ایران را تشکیل می دادند در مقابل این سیاست ها بسیج شدند . و این موضوع باعث شد که «سیاست فرهنگ» در کانون تحولات سیاسی ایران قرار گیرد. البته از آنجایی که دوران پهلوی همراه با گسترش فرآیندهای جهانی شدن بود، ورود گسترده کالاها از غرب و رواج سبک زندگی غیر ایرانی توسط این کالاها و گسترش رسانه های جدید مانند مطبوعات، رادیوها و بعدها تلویزیون، افزایش مهاجرت ایرانیان به کشورهای دیگر و ورود گسترده غیر ایرانیان به نوعی به دولت پهلوی قدرت و توانایی می بخشید که بتواند علی رغم «مقاومت فرهنگی» که در جامعه وجود داشت، برای نزدیک به نیم قرن سیاست فرهنگی خود را اعمال کند. این سیاست فرهنگ اگرچه در نهایت منجر به مقاومت ها و انقلاب اسلامی شد اما تحولات و دگرگونی های گسترده ای را درون جامعه ایران بوجود آورد. به نظر می رسد از همینجاست که سبک زندگی به عنوان اصلی ترین مسئله سیاسی در ایران به تدریج شکل می گیرد و در سال های بعد از انقلاب سال 1357 بحران و سبک زندگی و نقش آن در پاره پاره شدن فرهنگ بوجود می آید اینطور نیست؟ به طور کلی می توانیم بگوییم روند پاره پاره شدن فرهنگ و مسئله سبک زندگی در تایخ ایران یک روند انباشتی و تراکمی داشته است. به طوری که از 150 سال پیش این فرآیند شروع می شود و به طور تصاعدی با گسترش تکنولوژی ها و فن آوری های ارتباطی بر وی هم انباشته می شود و مرتباً شتاب بیشتری پیدا می کند. مداخله دولت ها چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی بیش از آنچه بتواند این روند را متوقف کند بر شدت آن افزوده است. این دخالت ها باعث شده است که تک تک کنش های شهروندان ایران دارای دلالت های سیاسی گسترده شود و این دلالت های سیاسی ماهیت کنش های فردی و جمعی ایرانیان را از نظر بار معنایی بسیار فربه تر و پررنگ تر کرده که در نتیجه سوژه ایرانی از انگیزه های بیشتری برای ابراز خود و توجه به مقوله سبک زندگی پیدا بکند. در کشورهای غربی این تحولات بیشتر بر مبنای تعارضات میان طبقات شکل می گیرد اما در ایران که مفهوم طبقه شکل نگرفته است این تحولات از چه طریقی ظهور و بروز پیدا می کند؟ در کشور ایران این قبیل تحولات از طریق تعرضات جامعه با دولت مرکزی شکل می گیرد. از این رو، اگر چه در غرب کنش های فردی و سبک زندگی دارای معنای سیاسی بودند اما جنس معنای سیاسی کنش های ایرانیان با غرب تفاوت می کند. در غرب مسئله قدرت عمدتاً معطوف به قدرت اجتماعی است، چیزی که در درون گروه ها بوجود آمد. در ایران بیش از این مسئله دولت و سیاست های فرهنگی آن و توده های مردم در کانون توجه است. حتی طبقات اجتماعی در ایران عمدتاً توسط سازوکار سیاسی شکل گرفته اند. از انقلاب مشروطه به این سو طبقه متوسط، طبقه ای است که بر مبنای نظام آموزشی و نظام دیوان سالاری جدید شکل گرفته است و دولت های معاصر هم بر مبنای درآمدهای نفتی این فرصت را داشته اند که به شکل دهی یک طبقه متوسط بپردازند. از این رو، در جامعه ایران مسئله سبک زندگی بیش از آنکه تحت تاثیر سازوکارهای درونی نظام اجتماعی باشد، تحت تأثیر تعارض ها و تنش های متاثر از سیاست های فرهنگی دولت ها بوده است. به همین دلیل وقتی به جامعه ایران در دوران معاصر نگاه می کنیم همواره می توانیم به گونه ای ساده و علنی میان کنش های شخصی با مجموعه تحولات سیاسی کلان جامعه نوعی ارتباط معنادار برقرار کرد. حتی در مورد افرادی که فاقد یک نوع خودآگاهی سیاسی نسبت به کنش های خود هستند نیز چنین است. از این رو است که می توان گفت ساختار سیاسی موجود بار تک تک کنش های سیاسی را بر زندگی ما وارد می کند. البته مسأله سبک زندگی و هویت در جامعه امروز ما فقط یک مسئله سیاسی نیست بلکه با شیوه معیشت و اقتصاد در جهان امروز هم گره خورده است. در جامعه پیشامدرن ایران که یک جامعه با منابع محدود و کمیابی تعریف می شد اصولاً مصرف جای چندانی نداشت. نه تنها توده های فقیر مردم بلکه گروه های اجتماعی ثروتمند نیز عادت های محدود و اندکی داشتند. در نتیجه در جامعه پیشامدرن اقتصاد ایران بر پایه مصرف سبک زندگی شکل نمی گرفت. اما در دنیای امروز گردش چرخ اقتصاد وابستگی تمامی به مصرف مردم دارد اگر مقوله سبک زندگی در جامعه وجود نمی داشت مصرف هم عملاً معنای خود را از دست می داد. آیا این مقوله ای که از آن به عنوان سبک مندی نام می برید همان مُد نیست؟ در واقع یکی از استدلال های دولت مرکزی برای مقابله با مُدگرایی موضوع از خود بیگانگی فرهنگی است که در راستای آن رخ می دهد چقدر این موضوع را صحیح می دانید؟ مُد یکی از شعبه های سبک مندی زندگی است. جامعه امروز ایران با گرایش پیدا کردن به سبک مند کردن خود که در سطوح مختلفی هم رخ می دهد از سبک مند سازی تزئینات درون منزل تا بدن و جشن ها و آیین ها به نوعی شکل تازه ای از اقتصاد و نظام اقتصادی را بنیان گذاشته است که در صورت عدم آن بخش هایی از نظام اقتصادی دچار اخلال می شود. امروز جامعه ایران به یک جامعه خدماتی و تجاری بدل شده است. پاساژها و خیابان های خرید وابسته به مصرف شهروندان و مصرف شهروندان وابسته به سبک مند سازی زندگی است. از این رو، مسئله مد و سبک مند سازی برای جامعه امروز ایران تنها یک مسئله سیاسی و فرهنگی نیست و تنها به ابعاد درونی شهروندان ارتباط ندارد بلکه با شرایط عینی و مادی شهروندان در تعامل است. اما منتقدان مقوله مُد نیز بر جنبه های منفی اقتصادی آن تکیه می کنند. البته مسئله مد و سبک مند سازی زندگی دارای پدیده های اقتصادی مخرب نیز هست و بخش زیادی از درآمدهای ملی و پول هایی که صرف مصرف می شود می تواند برای تولید اشتغال و گسترش فعالیت های مولد و سرمایه گذاری های گسترده صورت گیرد؛ و از آنجایی که عمده محصولات مصرفی در جامعه ما وارداتی هستند بیش از آنکه مانند کشورهای غربی باعث رونق اقتصادی شود می تواند دور باطل عقب ماندگی را باز تولید کند و به همین دلایل می توان گفت سبک مندسازی زندگی باعث پاره پارگی فرهنگی در مسیر دور شدن از میراث فرهنگی و تاریخ فرهنگی ملی هم بشود. اما هر دو بُعد یعنی بعدی که هویت سازی فرهنگی را به نوعی مفید می داند و بعدی که هویت سازی فرهنگی را مخرب به حال اجتماع می داند هردو این دیدگاه ها یک واقعیت را برملا می سازد و آن این است که مسئله سبک مند سازی زندگی امروز از اهمیت زیادی در جامعه ما برخوردار است و نیز این پدیده بسیار پیچیده و تو در تو است به گونه ای که با نگاه های یکسویه جانبدارانه چه در دفاع از سبک مند سازی و چه در نفی و انکار آن نمی توان به شناخت همه جانبه در باره این پدیده دست یافت. از این رو وقتی درباره سبک مند سازی صحبت می کنیم باید در یک بینش تاریخی فرآیند شکل گیری این پدیده را در نظر بگیریم و هم به ابعاد اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی آن همزمان توجه کنیم و بدانیم در این پدیده تنها مُد قابل ارزیابی نیست زیرا که مُد یکی از اجزای این پدیده است و اتفاقاً مُد آن بخشی از فرآیند سبک مند سازی است که ناپایدارتر است، در حالیکه فرآیند سبک مند سازی زندگی می تواند شامل غیر مُد هم باشد. برای مثال، می توان با تأکید بر جنبه های پایدارتری از زیبایی شناسی می توانیم اشکال پایدارتری از سبک زندگی را به وجود بیاوریم.

خواندن این موارد پیشنهاد می شود:
Translate »